برادرم بهنام دماوند! ایران خروشت را شنید
Jan 13, 2021 ·
7m 10s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
هیچ کجا هیچ زمان فریاد زندگی بیجواب نمانده است.
به صداهای دور گوش میدهم، از دور به صدای من گوش میدهند
من زندهام
فریاد من بیجواب نیست، قلب خوب تو جواب فریاد من است.
(احمد شاملو)
همیاری با شورش و قیام
سیمای آزادی، تلویزیون ملی ایران، در بیستوپنجمین «گلریزان همیاری» دستاوردی همپای نمرهٔ ۱۰۰ میخواست، به ۱۰۰۰ و بلکه میلیون رسید. کمکها از سقف تومان، دلار، یورو، کرون، پوند و فرانک گذشت و به قلب و جان و روح و جگر رسید و در بالاترین نقطهٔ عشق طنین انداخت. ثروت سرشاری که در این همیاری نصیب مقاومت ایران شد، فراتر از خزانههای مملو از پول و گنجینههای پر از شمشهای طلا و زمرد و برلیان دولتها و کشورها بود؛ ثروت اعتماد، برانگیختگی ملی، همبستگی از عمق وجود، دردمندی برای میهن اسیر، اشتیاق انفجاری نسبت به آزادی و رهایی ایران. این ثروت شاید فقط با الماسهای «کوه نور» و «دریای نور» قابل مقایسه باشد... نه، نه، آنها نیز کافی نیستند.
آنچه این همیاری را از دیگر همیاریها با سیمای آزادی متمایز میکند، کیفیت و نوع تماسها بود. بیاغراق باید گفت بیستوپنجمین گلریزان همیاری با تماسهای پیاپی جوانان و کانونهای شورشی، به گلریزان «همیاری با شورش و قیام» تبدیل شده بود. تماس ناگهانی، بیپیرایه، عصیانی و دردمندانهٔ یکی از هموطنان آزادیخواه و غیرتمند به نام بهنام از دماوند، صاعقهای سوزان بر فراز آتشهای گدازان این همیاری برافروخت و شور همبستگی برای آزادی ایران را به اوج رساند.
مجری برنامهٔ همیاری، پس از تماس این هموطن، پیام غافلگیرکنندهای را خطاب به او قرائت کرد:
«سخنگوی مجاهدین به بهنام دماوند: دست مریزاد آفرین درود درود درود!»
ثروت اعتماد
بهنام مانند بسیاری از هموطنان شورشی، سکهای در جیب نداشت ولی با کلمات برآمده از عمق قلب و شکسته در هقهق خشمآگیناش، ثروتی بیکران را آدرس داد. ثروت اعتماد به یکدیگر در زمهریر آخوندساخته که میکوشد بیاعتمادی و بدبینی را ترویج کند. ثروت دردمندی برای میهنی که باید از خاکستر خویش برخیزد و دوباره بر قامت برافرازد و دستاربندان را از ساحت خویش بیرون اندازد. ثروت خودآگاهی و اشراف به توان لایزال خلقی که وقتی اراده کند دریایی یالافشان است برای توفیدن.
این هموطن شورشی برای نخستین بار بود که با سیمای آزادی تماس میگرفت. او حتی نام مجریان و گردانندگان همیاری را نمیدانست؛ ولی گویی سالهاست مقاومت ایران را میشناسد و با آن همدرد است. او بهخوبی تصویر کرد که آخوندها مردم ایران را به جایی رساندهاند که برای یک لقمه نان باید خود را به آب و آتش بزنند.
تن به ذلت نمیدهیم
بهنام نشان داد که ایران در ایلغار عمامهداران دینفروش بر خاک سیاه نشسته است؛ اما این فقط یک روی سکه بود. او نیامده بود که فقط درد را بخروشد؛ اگر چه صدای دردمند و عاصیاش بهخوبی این درد را در شریان و اعصاب برانگیختهٔ مخاطب خود تزریق کرد. آمده بود تا پیام دیگری را برساند. در صحبتهای او اکسیری نمایان بود که باید آن را برجسته کرد و به دیگران نیز نشان داد. او خطاب به اشرفیان و رزمندگان آزادی گفت: «شما امید ما هستید»؛ ولی بیدرنگ افزود: «ما خودمان هم هستیم، خودمان اینجا هستیم و در کف خیابان تکلیفمان را با آخوندها روشن میکنیم». این همهٔ داستان است. نقطهٔ شکوفه کردن خودآگاهی است. از جنس جملهای است که جنبش سربداران در دوران استیلای مغول با آن شروع شد:
«سر بهدار میدهیم، تن به ذلت نمیدهیم».
حلقهٔ مفقوده
از وقتی خلقی تصمیم به قیام بگیرد، هیچ نیرویی قادر به سد بستن در برابر او نخواهد بود. بهنام اثبات کرد که یک جوان شورشی است؛ از آنهایی که قیام آبان ۹۸ را برای آخوندها به جهنمی از شعلههای خشمگین تبدیل کردند و شهرها را زیر نعلین آنها به لرزه درآوردند.
او صدای خلقی است که حتی هوای نفس کشیدن را از کودکانش دریغ کردهاند. بارقهای از شورش و قیام است که میتواند شهری را در حریق عصیانی خود غرق سازد. بهنام با خودآگاهی کسب کرده از تمکین نکردن به وضع موجود و پنجه در پنجه شدن با استبداد دینی دریافته است که حلقهٔ مفقودهٔ مردم ایران، «آزادی» است. این آزادی اهدا شدنی نیست. نمیتوان آن را با دریوزگی و بست نشستن در پشت درهای بسته و چشمداشت از قدرتهای بزرگ و عوامل متافیزیک بهدست آورد، آزادی بهدست آوردنی است. برای بهدست آوردن آن نخست باید به نیروی عظیم ارادهٔ خویش ایمان داشت. اعتماد به همسایه را چراغ راه خود کرد. راه افتاد. بهقول صمد بهرنگی «همهاش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ترسمان میریزد» وقتی راه بیفتیم و مشعل شویم، دیگران هم راه میافتند. اینگونه، جنبش همبستگی شکل میگیرد و خیابانها به تصرف قیامآفرینان درمیآید. آنوقت خواهیم دید که آخوندها، بسیجیها، لباسشخصیها بهدنبال یافتن سوراخ موش، سراسیمه عبا و عمامهٔ هم را خواهند درید و اونیفورمهای لجنی خود را در جوی خیابانها خواهند افکند. این تصویر عبرتناک را آنهایی که در جریان انقلاب ضدسلطنتی پایگاه به پایگاه و محله به محله نیروهای گارد جاویدان را تعقیب میکردند، به چشم دیدهاند.
با تو من دیگر تنها نیستم
برادرم بهنام!
صدایت را شنیدم. صدایت را شنیدیم. کاوههای دماوند نیز شنیدند. ایران صدایت را شنید. از این پس هر ایرانی میداند چگونه و با اتکا به چه فرمولی میهن خویش را آزاد سازد.
با من از روشنی حرف میزنی
و از انسان که خویشاوند همه خداهاست
با تو من دیگر در سحر رویاهایم تنها نیستم...
به صداهای دور گوش میدهم، از دور به صدای من گوش میدهند
من زندهام
فریاد من بیجواب نیست، قلب خوب تو جواب فریاد من است.
(احمد شاملو)
همیاری با شورش و قیام
سیمای آزادی، تلویزیون ملی ایران، در بیستوپنجمین «گلریزان همیاری» دستاوردی همپای نمرهٔ ۱۰۰ میخواست، به ۱۰۰۰ و بلکه میلیون رسید. کمکها از سقف تومان، دلار، یورو، کرون، پوند و فرانک گذشت و به قلب و جان و روح و جگر رسید و در بالاترین نقطهٔ عشق طنین انداخت. ثروت سرشاری که در این همیاری نصیب مقاومت ایران شد، فراتر از خزانههای مملو از پول و گنجینههای پر از شمشهای طلا و زمرد و برلیان دولتها و کشورها بود؛ ثروت اعتماد، برانگیختگی ملی، همبستگی از عمق وجود، دردمندی برای میهن اسیر، اشتیاق انفجاری نسبت به آزادی و رهایی ایران. این ثروت شاید فقط با الماسهای «کوه نور» و «دریای نور» قابل مقایسه باشد... نه، نه، آنها نیز کافی نیستند.
آنچه این همیاری را از دیگر همیاریها با سیمای آزادی متمایز میکند، کیفیت و نوع تماسها بود. بیاغراق باید گفت بیستوپنجمین گلریزان همیاری با تماسهای پیاپی جوانان و کانونهای شورشی، به گلریزان «همیاری با شورش و قیام» تبدیل شده بود. تماس ناگهانی، بیپیرایه، عصیانی و دردمندانهٔ یکی از هموطنان آزادیخواه و غیرتمند به نام بهنام از دماوند، صاعقهای سوزان بر فراز آتشهای گدازان این همیاری برافروخت و شور همبستگی برای آزادی ایران را به اوج رساند.
مجری برنامهٔ همیاری، پس از تماس این هموطن، پیام غافلگیرکنندهای را خطاب به او قرائت کرد:
«سخنگوی مجاهدین به بهنام دماوند: دست مریزاد آفرین درود درود درود!»
ثروت اعتماد
بهنام مانند بسیاری از هموطنان شورشی، سکهای در جیب نداشت ولی با کلمات برآمده از عمق قلب و شکسته در هقهق خشمآگیناش، ثروتی بیکران را آدرس داد. ثروت اعتماد به یکدیگر در زمهریر آخوندساخته که میکوشد بیاعتمادی و بدبینی را ترویج کند. ثروت دردمندی برای میهنی که باید از خاکستر خویش برخیزد و دوباره بر قامت برافرازد و دستاربندان را از ساحت خویش بیرون اندازد. ثروت خودآگاهی و اشراف به توان لایزال خلقی که وقتی اراده کند دریایی یالافشان است برای توفیدن.
این هموطن شورشی برای نخستین بار بود که با سیمای آزادی تماس میگرفت. او حتی نام مجریان و گردانندگان همیاری را نمیدانست؛ ولی گویی سالهاست مقاومت ایران را میشناسد و با آن همدرد است. او بهخوبی تصویر کرد که آخوندها مردم ایران را به جایی رساندهاند که برای یک لقمه نان باید خود را به آب و آتش بزنند.
تن به ذلت نمیدهیم
بهنام نشان داد که ایران در ایلغار عمامهداران دینفروش بر خاک سیاه نشسته است؛ اما این فقط یک روی سکه بود. او نیامده بود که فقط درد را بخروشد؛ اگر چه صدای دردمند و عاصیاش بهخوبی این درد را در شریان و اعصاب برانگیختهٔ مخاطب خود تزریق کرد. آمده بود تا پیام دیگری را برساند. در صحبتهای او اکسیری نمایان بود که باید آن را برجسته کرد و به دیگران نیز نشان داد. او خطاب به اشرفیان و رزمندگان آزادی گفت: «شما امید ما هستید»؛ ولی بیدرنگ افزود: «ما خودمان هم هستیم، خودمان اینجا هستیم و در کف خیابان تکلیفمان را با آخوندها روشن میکنیم». این همهٔ داستان است. نقطهٔ شکوفه کردن خودآگاهی است. از جنس جملهای است که جنبش سربداران در دوران استیلای مغول با آن شروع شد:
«سر بهدار میدهیم، تن به ذلت نمیدهیم».
حلقهٔ مفقوده
از وقتی خلقی تصمیم به قیام بگیرد، هیچ نیرویی قادر به سد بستن در برابر او نخواهد بود. بهنام اثبات کرد که یک جوان شورشی است؛ از آنهایی که قیام آبان ۹۸ را برای آخوندها به جهنمی از شعلههای خشمگین تبدیل کردند و شهرها را زیر نعلین آنها به لرزه درآوردند.
او صدای خلقی است که حتی هوای نفس کشیدن را از کودکانش دریغ کردهاند. بارقهای از شورش و قیام است که میتواند شهری را در حریق عصیانی خود غرق سازد. بهنام با خودآگاهی کسب کرده از تمکین نکردن به وضع موجود و پنجه در پنجه شدن با استبداد دینی دریافته است که حلقهٔ مفقودهٔ مردم ایران، «آزادی» است. این آزادی اهدا شدنی نیست. نمیتوان آن را با دریوزگی و بست نشستن در پشت درهای بسته و چشمداشت از قدرتهای بزرگ و عوامل متافیزیک بهدست آورد، آزادی بهدست آوردنی است. برای بهدست آوردن آن نخست باید به نیروی عظیم ارادهٔ خویش ایمان داشت. اعتماد به همسایه را چراغ راه خود کرد. راه افتاد. بهقول صمد بهرنگی «همهاش که نباید ترسید. راه که بیفتیم ترسمان میریزد» وقتی راه بیفتیم و مشعل شویم، دیگران هم راه میافتند. اینگونه، جنبش همبستگی شکل میگیرد و خیابانها به تصرف قیامآفرینان درمیآید. آنوقت خواهیم دید که آخوندها، بسیجیها، لباسشخصیها بهدنبال یافتن سوراخ موش، سراسیمه عبا و عمامهٔ هم را خواهند درید و اونیفورمهای لجنی خود را در جوی خیابانها خواهند افکند. این تصویر عبرتناک را آنهایی که در جریان انقلاب ضدسلطنتی پایگاه به پایگاه و محله به محله نیروهای گارد جاویدان را تعقیب میکردند، به چشم دیدهاند.
با تو من دیگر تنها نیستم
برادرم بهنام!
صدایت را شنیدم. صدایت را شنیدیم. کاوههای دماوند نیز شنیدند. ایران صدایت را شنید. از این پس هر ایرانی میداند چگونه و با اتکا به چه فرمولی میهن خویش را آزاد سازد.
با من از روشنی حرف میزنی
و از انسان که خویشاوند همه خداهاست
با تو من دیگر در سحر رویاهایم تنها نیستم...
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company