گزارش تلویزیون تاپ چنل آلبانی از مجاهدین در اشرف ۳
Feb 27, 2020 ·
1h 1m 8s
Sign up for free
Listen to this episode and many more. Enjoy the best podcasts on Spreaker!
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
هموطنان و شنوندگان رادیو مجاهد آنچه با هم میشنوید گزارشیست از تلویزیون تاپ چنل آلبانی به تاریخ ۸ بهمن ۹۸
🔹گزارشگر «تاپ چنل» ضمن مصاحبه با مهدی براعی و چند تن دیگر از اعضای سازمان مجاهدین و مشاهداتش از موزه مقاومت و سایر اماکن اشرف۳ به تاریخچه مبارزات سازمان مجاهدین با دو دیکتاتوری پرداخته و میگوید: آنها (مجاهدین) جنگجویان آزادی هستند. آنها شاهدان واقعی یک رویارویی سخت ۵۰ساله هستند.»
خبرنگار تاپ چنل این چنین شروع میکنه :
یک روز سرد زمستانی در ژانویه است. زندگی برای 2500 عضو مجاهدین در کمپ اشرف ۳ مستقر در نزدیکی دورس به نام مانز، آرام است. این تقریبا شبیه به یک رویا است چون در گذشته ، روزهای آرام زیادی وجود نداشت. این انسانها شاهدان واقعی یک رویارویی سخت ۵۰ ساله هستند.
این روزها در ماه ژانویه که ما از کمپ اشرف 3 در مانز در دورس بازدید کردیم ، مصادف است با چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران است.
سالها گذشت. مجاهدین تسلیم نشدند. اما در چهار دهه اخیر آنها بهای سنگینی دادند. ۱۲۰ هزار تن جانشان را از دست دادند. آنها چهار بار از محل سکونتشان جا به جا شده و در هر گوشه از جهان پخش شدند.
پس بهتره از ابتدا شروع کنیم:
تحت حفاظت شدید با دوربین هایمان وارد کمپ اشرف میشویم یک سوال در ذهن مان موج میزند ورود به دنیای یک عضو مجاهدین چگونه است ؟ داخل این کمپ چه کار میکنند.
....
سال 1357 تحولی عظیم را برای ایران به ارمغان آورد. یک انقلاب سراسری و مردمی رژیم سلطنتی را سرنگون کرد. مجاهدین، به عنوان یکی از اصلی ترین گروه های اپوزیسیون، کارهای زیادی برای سرنگونی شاه انجام دادند. شاه ، ایران را در 16 ژانویه 1979 به عنوان آخرین پادشاه ایران ترک کرد. امیدهای زیادی برای برقراری دموکراسی در ایران وجود داشت.
یکی از مردان این شهربه نام کامیار ایزد پناه میگوید:
وقتی در ایران انقلاب رخ داد به کشورم بازگشتم و دیدگاه روشنفکرانه ای نسبت به انقلاب داشتم . فکر می کردم همه چیز دستخوش تغییر خواهد شد . و اینکه طبعا همه آرزوهایم برای تحقق دمکراسی و آزادی و آزادی بیان جامعه عمل می پوشد . در رویاهایم چنین وضعیتی را تصور می کردم .
در آن موقع گروههای متعددی مانند مارکسیستها و مجاهدین و گروههای مذهبی وجود داشتند و تا آنجا که یادم می آید قریب به 80 گروه سیاسی در ایران فعالیت داشتند .
.....
مهدی براعی :
رژیم شاه که سرنگون شد مردم برای این رژیم شاه را سرنگون کردند که بتوانند باز هم به یک حاکمیت مردمی برسند و آزادی و دمکراسی در جامعه برقرار بشه اما رژیم خمینی که در آن موقع حاکمیت را بدست گرفت بجای برقراری آزادی در جامعه یک حاکمیت ولایت فقیه که فاشیزم بود برقرار کرد .
در انتخاباتی که وجود داشت مجاهدین شرکت کردند ولی رژیم با تقلب اجازه نداد ما به پارلمان راه پیدا کنیم . نه به ما و نه به هیچ نیروی مردمی اجازه نمی داد که وارد پارلمان بشود .
مجاهدین در انتخابات شرکت کردند، اما این انتخابات کنترل شده بود و هیچ حزب مخالف اجازه ورود به مجلس را نیافت.
دستگیری ها ، اعدام ها در ملا عام و شکنجه و زندان علیه مخالفان سیاسی فوراً آغاز شد.
....
ما با یکی از قربانیانی که در تظاهرت ۱۹۸۱ دستگیر شده بود ملاقات کردیم. هما جابری در آنزمان یک دختر ۱۸ ساله بود. او برای تظاهرات همراه مردم به بیرون رفته بود تا خواهان آزادی سلب شده از کشورش بشود. او دستگیر میشود و بیش از ۵سال، بدون حکم دادگاه، در زندان بسر می برد. او برای برنامه «تاپ استوری» رفتارهای غیرانسانی را که در زندانها تحمل کرده تعریف کرد.
هما میگوید:
هما جابری:
در این تظاهرات تعداد زیادی دستگیر شدند و من هم همانجا دستگیر شدم . بعد از آن تعدادی از دوستانم را همان شب برای اعدام بردند وبدون اینکه اسم شان بدانند ، آنها را اعدام کردند .
تنها چیزی که افراد در سلول داشتند یک پتو ، یک قاشق ، یک بشقاب ، یک لیوان و چیز دیگری نبود. و حتی لباس هایمان را به میزانی که تن مان بود داشتیم وبقیه را از ما می گرفتند و بیرون می گذاشتند . من ۲ سال در آنجا بودم . آنجا سکوت مطلق بود و دکتری وجود نداشت و غذا هم مینیمم بود.....
شاهد بعدی ، زنی است که وقتی تنها دو سال داشت در زندان به سر می برد.او میگوید
"نام من دامونا.
من وقتی دوساله بودم در زندان بودم چون پدر و مادرم از مجاهدین حمایت می کردند. پدر من از نظر مالی به آنها کمک می کرد. "
پدرش نتوانست از زندان خارج شود اما او و مادرش به خانه برگشتند. اما بعد از گذشت چند سال ، هنگامی که او 6 ساله بود ، هر دو آنها با ادعای اینکه آنها بخشی از مجاهدین هستند دوباره زندانی شدند.
وی گفت:
"اوایل صبح بود و من می خواستم به تئاتر بروم. آنها به خانه ما آمدند و در را هل دادند. آنها وارد شدند و همه چیز را گرفتند و بعد من و مادرم را به زندان بردند. هنگامی که من به زندان رفتم ، برای اولین بار گل های قرمز را در خیابان دیدم و مادرم گفت که آنها از خون خواهران و برادرانم که کشته شده اند قرمز شده اند.....
دختر جوانی که در سوئد زندگی می کند زندگی خود را وقف مبارزه می کند و به کمپی در عراق می رود.
کشتارها و زندانی کردنهای آن زمان داستان های غم انگیز بسیاری را برای مردم ایران به وجود آورده است. داستان بهادر کیامرزی عضو مجاهدین غمناک ترین داستانی است که می توانید تاکنون بشنوید. وی در زندان به دنیا آمد .
بهادر کیامرزی:
"من در سال 1362 در زندان اوین بدنیا آمدم. پدر و مادرم هوادار سازمان مجاهدین بودند. که در سال 61 توسط رژیم دستگیر شدند به همین خاطر من در زندان اوین بدنیا آمدم. و تا سن 4 سالگی در زندان اوین بزرگ شده ام. "
یک خاطره دیگری هم دارم از مادرم که همیشه در ذهنم حک شده. و آن این است که یادم وقتی که خیلی بچه بودم در زندان چون من تا چهارسالگی در زندان بودم دیدم یکبار مادرم را آوردند و آنقدر کف پایش را شلاق زده بودند که کف پایش باد کرده بود. به همین دلیل شبها دستش را میگرفتم به این خاطر که همش این حس به من القا میشد که احساس میکردم میآیند و دوباره او را میبرندش که همین شکنجهها را رویش اعمال بکنند این دو خاطره ای است که از آن موقع توی ذهنم حک شده است.
یادم میآید با مادر بزرگم که یکبار رفته بودیم به ملاقات پدرم چون من پدرم را تا بحال هیچوقت ندیده بودم مادر بزرگم به من گفتش که امروز میخواهیم برویم ملاقات پدرت و من خیلی خوشحال شدم توی زندان توی قسمت ملاقات یک راهروی طولانی بودش که آخر او راهرو یک دری قرار داشت من همراه مادربزرگم اول راهرو ایستاده بودم که به در انتهای راهرو اشاره کرد و بهم گفت اون پدرت است من از شوق اینکه هیچوقت ندیده بودمش شروع به دویدن کردم بسمت انتهای راهرو به محض اینکه رسیدم جلوی در پاسداری پدرم را کنار زد و محکم در را بست که من خوردم به در و افتادم زمین. این در واقع اولین و آخرین دیدارم بود با پدرم.
دامونا هم به عنوان آخرین پیامش به ما میگوید:
و من فکر می کنم در ایران آینده می توانیم همه شما را آنجا دعوت کنیم و در واقع مطمئنم که وقتی ایران را آزاد کردیم و من از آن مطمئن هستم به آلبانی کمک خواهیم کرد. این یک دوستی خوب بین این دو کشور خواهد بود.
هموطنان و شنوندگان رادیو مجاهد آنچه شنیدین گزارشی بود از تلویزیون تاپ چنل از اشرف ۳ که در تاریخ 28 ژانویه 2020-۸بهمن۹۸ پخش شد.
🔹گزارشگر «تاپ چنل» ضمن مصاحبه با مهدی براعی و چند تن دیگر از اعضای سازمان مجاهدین و مشاهداتش از موزه مقاومت و سایر اماکن اشرف۳ به تاریخچه مبارزات سازمان مجاهدین با دو دیکتاتوری پرداخته و میگوید: آنها (مجاهدین) جنگجویان آزادی هستند. آنها شاهدان واقعی یک رویارویی سخت ۵۰ساله هستند.»
خبرنگار تاپ چنل این چنین شروع میکنه :
یک روز سرد زمستانی در ژانویه است. زندگی برای 2500 عضو مجاهدین در کمپ اشرف ۳ مستقر در نزدیکی دورس به نام مانز، آرام است. این تقریبا شبیه به یک رویا است چون در گذشته ، روزهای آرام زیادی وجود نداشت. این انسانها شاهدان واقعی یک رویارویی سخت ۵۰ ساله هستند.
این روزها در ماه ژانویه که ما از کمپ اشرف 3 در مانز در دورس بازدید کردیم ، مصادف است با چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی ایران است.
سالها گذشت. مجاهدین تسلیم نشدند. اما در چهار دهه اخیر آنها بهای سنگینی دادند. ۱۲۰ هزار تن جانشان را از دست دادند. آنها چهار بار از محل سکونتشان جا به جا شده و در هر گوشه از جهان پخش شدند.
پس بهتره از ابتدا شروع کنیم:
تحت حفاظت شدید با دوربین هایمان وارد کمپ اشرف میشویم یک سوال در ذهن مان موج میزند ورود به دنیای یک عضو مجاهدین چگونه است ؟ داخل این کمپ چه کار میکنند.
....
سال 1357 تحولی عظیم را برای ایران به ارمغان آورد. یک انقلاب سراسری و مردمی رژیم سلطنتی را سرنگون کرد. مجاهدین، به عنوان یکی از اصلی ترین گروه های اپوزیسیون، کارهای زیادی برای سرنگونی شاه انجام دادند. شاه ، ایران را در 16 ژانویه 1979 به عنوان آخرین پادشاه ایران ترک کرد. امیدهای زیادی برای برقراری دموکراسی در ایران وجود داشت.
یکی از مردان این شهربه نام کامیار ایزد پناه میگوید:
وقتی در ایران انقلاب رخ داد به کشورم بازگشتم و دیدگاه روشنفکرانه ای نسبت به انقلاب داشتم . فکر می کردم همه چیز دستخوش تغییر خواهد شد . و اینکه طبعا همه آرزوهایم برای تحقق دمکراسی و آزادی و آزادی بیان جامعه عمل می پوشد . در رویاهایم چنین وضعیتی را تصور می کردم .
در آن موقع گروههای متعددی مانند مارکسیستها و مجاهدین و گروههای مذهبی وجود داشتند و تا آنجا که یادم می آید قریب به 80 گروه سیاسی در ایران فعالیت داشتند .
.....
مهدی براعی :
رژیم شاه که سرنگون شد مردم برای این رژیم شاه را سرنگون کردند که بتوانند باز هم به یک حاکمیت مردمی برسند و آزادی و دمکراسی در جامعه برقرار بشه اما رژیم خمینی که در آن موقع حاکمیت را بدست گرفت بجای برقراری آزادی در جامعه یک حاکمیت ولایت فقیه که فاشیزم بود برقرار کرد .
در انتخاباتی که وجود داشت مجاهدین شرکت کردند ولی رژیم با تقلب اجازه نداد ما به پارلمان راه پیدا کنیم . نه به ما و نه به هیچ نیروی مردمی اجازه نمی داد که وارد پارلمان بشود .
مجاهدین در انتخابات شرکت کردند، اما این انتخابات کنترل شده بود و هیچ حزب مخالف اجازه ورود به مجلس را نیافت.
دستگیری ها ، اعدام ها در ملا عام و شکنجه و زندان علیه مخالفان سیاسی فوراً آغاز شد.
....
ما با یکی از قربانیانی که در تظاهرت ۱۹۸۱ دستگیر شده بود ملاقات کردیم. هما جابری در آنزمان یک دختر ۱۸ ساله بود. او برای تظاهرات همراه مردم به بیرون رفته بود تا خواهان آزادی سلب شده از کشورش بشود. او دستگیر میشود و بیش از ۵سال، بدون حکم دادگاه، در زندان بسر می برد. او برای برنامه «تاپ استوری» رفتارهای غیرانسانی را که در زندانها تحمل کرده تعریف کرد.
هما میگوید:
هما جابری:
در این تظاهرات تعداد زیادی دستگیر شدند و من هم همانجا دستگیر شدم . بعد از آن تعدادی از دوستانم را همان شب برای اعدام بردند وبدون اینکه اسم شان بدانند ، آنها را اعدام کردند .
تنها چیزی که افراد در سلول داشتند یک پتو ، یک قاشق ، یک بشقاب ، یک لیوان و چیز دیگری نبود. و حتی لباس هایمان را به میزانی که تن مان بود داشتیم وبقیه را از ما می گرفتند و بیرون می گذاشتند . من ۲ سال در آنجا بودم . آنجا سکوت مطلق بود و دکتری وجود نداشت و غذا هم مینیمم بود.....
شاهد بعدی ، زنی است که وقتی تنها دو سال داشت در زندان به سر می برد.او میگوید
"نام من دامونا.
من وقتی دوساله بودم در زندان بودم چون پدر و مادرم از مجاهدین حمایت می کردند. پدر من از نظر مالی به آنها کمک می کرد. "
پدرش نتوانست از زندان خارج شود اما او و مادرش به خانه برگشتند. اما بعد از گذشت چند سال ، هنگامی که او 6 ساله بود ، هر دو آنها با ادعای اینکه آنها بخشی از مجاهدین هستند دوباره زندانی شدند.
وی گفت:
"اوایل صبح بود و من می خواستم به تئاتر بروم. آنها به خانه ما آمدند و در را هل دادند. آنها وارد شدند و همه چیز را گرفتند و بعد من و مادرم را به زندان بردند. هنگامی که من به زندان رفتم ، برای اولین بار گل های قرمز را در خیابان دیدم و مادرم گفت که آنها از خون خواهران و برادرانم که کشته شده اند قرمز شده اند.....
دختر جوانی که در سوئد زندگی می کند زندگی خود را وقف مبارزه می کند و به کمپی در عراق می رود.
کشتارها و زندانی کردنهای آن زمان داستان های غم انگیز بسیاری را برای مردم ایران به وجود آورده است. داستان بهادر کیامرزی عضو مجاهدین غمناک ترین داستانی است که می توانید تاکنون بشنوید. وی در زندان به دنیا آمد .
بهادر کیامرزی:
"من در سال 1362 در زندان اوین بدنیا آمدم. پدر و مادرم هوادار سازمان مجاهدین بودند. که در سال 61 توسط رژیم دستگیر شدند به همین خاطر من در زندان اوین بدنیا آمدم. و تا سن 4 سالگی در زندان اوین بزرگ شده ام. "
یک خاطره دیگری هم دارم از مادرم که همیشه در ذهنم حک شده. و آن این است که یادم وقتی که خیلی بچه بودم در زندان چون من تا چهارسالگی در زندان بودم دیدم یکبار مادرم را آوردند و آنقدر کف پایش را شلاق زده بودند که کف پایش باد کرده بود. به همین دلیل شبها دستش را میگرفتم به این خاطر که همش این حس به من القا میشد که احساس میکردم میآیند و دوباره او را میبرندش که همین شکنجهها را رویش اعمال بکنند این دو خاطره ای است که از آن موقع توی ذهنم حک شده است.
یادم میآید با مادر بزرگم که یکبار رفته بودیم به ملاقات پدرم چون من پدرم را تا بحال هیچوقت ندیده بودم مادر بزرگم به من گفتش که امروز میخواهیم برویم ملاقات پدرت و من خیلی خوشحال شدم توی زندان توی قسمت ملاقات یک راهروی طولانی بودش که آخر او راهرو یک دری قرار داشت من همراه مادربزرگم اول راهرو ایستاده بودم که به در انتهای راهرو اشاره کرد و بهم گفت اون پدرت است من از شوق اینکه هیچوقت ندیده بودمش شروع به دویدن کردم بسمت انتهای راهرو به محض اینکه رسیدم جلوی در پاسداری پدرم را کنار زد و محکم در را بست که من خوردم به در و افتادم زمین. این در واقع اولین و آخرین دیدارم بود با پدرم.
دامونا هم به عنوان آخرین پیامش به ما میگوید:
و من فکر می کنم در ایران آینده می توانیم همه شما را آنجا دعوت کنیم و در واقع مطمئنم که وقتی ایران را آزاد کردیم و من از آن مطمئن هستم به آلبانی کمک خواهیم کرد. این یک دوستی خوب بین این دو کشور خواهد بود.
هموطنان و شنوندگان رادیو مجاهد آنچه شنیدین گزارشی بود از تلویزیون تاپ چنل از اشرف ۳ که در تاریخ 28 ژانویه 2020-۸بهمن۹۸ پخش شد.
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company