کتاب بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران - قسمت پنجم
Nov 8, 2019 ·
23m 15s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
برادرم کاظم (رجوی) یک وکیل دفاعیات حقوقدان سوییسی را به نام کریستیان گروبه، که دوست خودش بود، نمیدانم چطوری توانسته بود به این دادگاه بفرستد.
در روز دوم آقای گروبه در فرصتی بهآهستگی خودش را به من معرفی کرد، و به او اعتماد کردم.
در یک فرصت مناسب که حسینی (جلاد اوین) سرش را برگردانده بود، همهٌ نوشتههای ریزنویس در کاغذ سیگار را برای کاظم توی جیب گروبه گذاشتم.
و بعدها فهمیدم که همهشان به مقصد رسیدهاند.
نیمهشب ۲۸بهمن حسینی آمد و ما را برای خواندن حکم دادگاه، که دیگر علنی نبود ولی فیلمبرداری میکردند از اوین به دادرسی ارتش بردند.
و احکام اعدام یکی پس از دیگری را ابلاغ کردند و گفتند امضا کنید که کردیم.
قرار گذاشته بودیم که با ابلاغ هر اعدام، مخاطب حکم به صدای بلند شعاری بدهد، اعلام آمادگی کند و آیهیی از قرآن بخواند که همینطور هم شد.
منتها حسینی دیگر تاب نیاورد و حین قرائت احکام مشت و لگدهایی بهخصوص به ناصر شهید، نثار کرد. راستی یادم آمد که یک روز تیمسار خواجهنوری در اتاق خودش در دادرسی ارتش، به آفتاب که از پنجره دیده میشد اشاره کرد و گفت: این آفتاب و زندگی را دوست ندارید؟
از شما چه پنهان بعد از مدتها ندیدن آفتاب، اشعهٌ خورشید جلوهٌ بهخصوصی داشت.
انگار که آدمی تازه قدر آفتاب را بفهمد و تازه جاذبهٌ خورشید را حس کرده باشد.
در روز دوم آقای گروبه در فرصتی بهآهستگی خودش را به من معرفی کرد، و به او اعتماد کردم.
در یک فرصت مناسب که حسینی (جلاد اوین) سرش را برگردانده بود، همهٌ نوشتههای ریزنویس در کاغذ سیگار را برای کاظم توی جیب گروبه گذاشتم.
و بعدها فهمیدم که همهشان به مقصد رسیدهاند.
نیمهشب ۲۸بهمن حسینی آمد و ما را برای خواندن حکم دادگاه، که دیگر علنی نبود ولی فیلمبرداری میکردند از اوین به دادرسی ارتش بردند.
و احکام اعدام یکی پس از دیگری را ابلاغ کردند و گفتند امضا کنید که کردیم.
قرار گذاشته بودیم که با ابلاغ هر اعدام، مخاطب حکم به صدای بلند شعاری بدهد، اعلام آمادگی کند و آیهیی از قرآن بخواند که همینطور هم شد.
منتها حسینی دیگر تاب نیاورد و حین قرائت احکام مشت و لگدهایی بهخصوص به ناصر شهید، نثار کرد. راستی یادم آمد که یک روز تیمسار خواجهنوری در اتاق خودش در دادرسی ارتش، به آفتاب که از پنجره دیده میشد اشاره کرد و گفت: این آفتاب و زندگی را دوست ندارید؟
از شما چه پنهان بعد از مدتها ندیدن آفتاب، اشعهٌ خورشید جلوهٌ بهخصوصی داشت.
انگار که آدمی تازه قدر آفتاب را بفهمد و تازه جاذبهٌ خورشید را حس کرده باشد.
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company