مینخسبد خون من در رگ مجنون من
Sep 18, 2020 ·
9m 18s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
«آن که کشتستم پی مادون من
مینداند که نخسبد خون من
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس، چنین ضایع کی است؟»
(مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۹)
***
چالشهای خوشهیی
اگر «چالش افکار عمومی» را به آتشی تشبیه کنیم که در قیام سال۸۸ کبریت زده شد، لهیب این آتش در طی یک دههٔ گذشته، سال به سال بیشتر زبانه کشیده و دامنهٔ اجتماعی گسترده است. اکنون پس از اعدام نوید افکاری، این زبانه بدل به زبانی ملی و عمومی در دادخواهی و حسابرسی از حاکمیتی با صدارت هیأتهای مرگ شده است. پس از اعدام نوید، چالشهای سالیان متمادی بین مردم و حاکمیت، حالت انفجاری یافته و بدل به چالشهای خوشهیی و تکثیرشونده شدهاند.
دامنهٔ گر گرفتن «چالش افکار عمومی» بر سر قتل نوید افکاری، علاوه بر حسابرسی عمومی و اجتماعی، حسابرسی رسانههای حکومتی از قوه قضاییه را هم شدت بخشیده است.
با کمپین بینظیر داخلی و بینالمللی که برای نجات نوید افکاری برگزار شد، قابل پیشبینی بود که قتل عمد و عجولانهٔ نوید افکاری به فرمان و تأیید خامنهای، موج اجتماعی داخلی و بینالمللی ایجاد میکند. حالا ارتعاشات این موج قوی دامن خود نظام را هم گرفته است. رسانههای حکومتی یکی پس از دیگری در معرض این موج قوی اجتماعی واقع شده و لاجرم به بخشی از آن پرداختهاند.
چالش رسانههایی مملو از چرا و چگونه!
یادآوری این نکته ضروری است که تاکنون در زمینهٔ قتلهای سیاسی توسط حکومت، رسانههای رژیم جرأت وارد شدن نداشتند. اما باید متوجه شد که بعد از قیام آبان ۹۸ و روشنگری و پایداری زندانیان سیاسی، چه اتفاق عظیم اجتماعی و مردمی رخ داده است که در هر حکم اعدامی، دستگاه جنایتپیشهٔ قضایی آخوندی علاوه بر مواجه شدن با موج میلیونی اعتراض ایرانیان، با اما و اگر و چرا و چگونهٔ رسانههای حکومتی هم طرف است.
روزنامه اعتماد در شمارهٔ ۲۶شهریور۹۹ با عنوان «دستگاه عدلیه در چالش افکار عمومی»، موج خشم و نفرین ایرانی و جهانی بعلاوهٔ ناباوری اکثریت مردم ایران را از روند پرونده نوید افکاری، به دستگاه قضاییهٔ تحتامر خامنهای گوشزد و یادآوری میکند:
«مسألهٔ اعدام نوید افکاری و حواشی و اظهارنظرهای پیش و پس از آن بهویژه در شبکههای اجتماعی و شبکههای فارسیزبان مجدداً قوه قضاییه را برابر چالش افکار عمومی قرار داد».
این روزنامه بلافاصله از یک هماهنگی بین قوه قضاییه و دستگاه تبلیغاتی بدنام رژیم مثل رادیو و تلویزیون برای امنیتی جلوه دادن هر پروندهیی پرده برمیدارد. در ضمن اعتراف هم میکند که این دستگاههای تبلیغاتی و امنیتی مورد نفرت جامعه هستند و «چالش اصلی» بین مردم و حکومت هم همینجاست:
«تلاش دستگاه عدلیه برای رفع ابهام از این قبیل پروندهها که در بسیاری موارد شائبه سیاسی و تبلیغاتی هم پیدا میکند؛ یا منحصر است به گزارشهای خبری و تصویری که عمدتاً با همکاری صدا و سیما و دستگاههای امنیتی تهیه و عموماً از بخش خبری نه چندان خوشنام «بیستوسی» پخش میشود. چالش اصلی اینجاست که دستگاه قضایی، امنیتی و رسانهیی کشور به هیچ نحوی اعم از اظهارات سخنگویان رسمی یا اقاریر افراد ذینفع یا ذیمدخل نمیتواند اعتماد بخشهایی از جامعه (که گاه کم هم نیستند) را به عادلانه بودن حکم صادره جلب کند».
وکیل و موکل در اردوگاه مرگ
یکی از عوامل مهم و تعیینکننده در جنایی و جناحی و غیرحقوقی بودن قوه قضاییه در حاکمیت ولایت فقیه، فقدان تشکل «کانون وکلا» و نفی حضور و نقش قانونی آن در پروندههای سیاسیِ ۴۱سال گذشته است. در این حاکمیت هرگز وکیل و تشکل وکلا بهعنوان رکن اصلی دادگستری از جانب خمینی و وارثانش بهرسمیت شناخته نشده است. هماکنون هم دهها وکیل رسمی در زندانهای جمهوری اسلامی اسیر هستند که جرمشان دفاع از حقوق زندانی و وفاداری به سوگند شغلیشان است.
بهجاست یادآوری شود که اولین نقض آشکار غیرقانونی و جنایتآمیز خمینی در زمینهٔ نفی کانون وکلا از ساختار دادگستری ایران، در پرونده محمدرضا سعادتی در سال۱۳۵۸ رخ داد. آن موقع که هنوز کانون وکلا منحل نشده بود، وکلای وقت ایران دهها اطلاعیه در ضرورت تشکیل هیأت منصفه و دخالت وکلای مستقل در پرونده سعادتی را صادر کردند. اما شخص خمینی که قوه قضاییه تحتامرش بود، از دخالت کانون وکلا جلوگیری کرد تا پرونده سعادتی را در یک روند غیرقانونی و غیرحقوقی، بدل به اهرمی برای سرکوب قانون و حقوق و بستن زبان و قلم وکلا و مجاهدین کند. خمینی بهجای ورود کانون وکلا در پرونده سعادتی، چماقدار نام و نشاندار همدست کودتاگران علیه مصدق ــ ماشاءالله قصاب ــ را وارد پرونده سعادتی کرد!
نمونهٴ بعدی از قلع و قمع نقش مستقل وکیل در دادگستری ایران، مربوط به پرونده قتلهای زنجیرهیی در اواخر دههٔ ۷۰ است. در این ماجرا هم خامنهای و دستگاه قضایی تحتامرش اجازهٔ ورود هیچ وکیلی را ندادند و پیگیریهای خانوادههای مقتولین هم به جایی نرسید و این پروندهها هنوز باز هستند.
هماکنون هم علاوه بر قدغن بودن وجود تشکل مستقل کانون وکلا، دستگاه قضایی خامنهای لیست وکلای مورد اعتماد خودش را تعیین میکند و زندانی مجبور است به آن تن دهد. در همین مورد هم بارها وکیل زندانی سیاسی، شکار سازمان اطلاعات سپاه و نیروهای امنیتی شده، دستگیر و همبند موکلش میشود!
قضاییهٔ سارق پرونده
با توجه به پیشینهیی که یادآوری شد، اکنون ماجرای فقدان وکیل مستقل در دستگاه قضاییهٔ تحتامر ولیفقیه و قتل سیاسی نوید افکاری توسط جلادان مأمور خامنهای، سر از روزنامهٔ حکومتی درآورده است. این روزنامه برای سرخ کردن صورت قضاییهٔ رژیم از وجود «کانون وکلا» مینویسد؛ در حالی که این همان لیست تعیین شدهٔ حکومتی است که هیچ ربطی به کانون وکلای مستقل ندارد. این روزنامه ضمن اشاره به «تضعیف کانون وکلا از سوی قوه قضاییه» و «منع ورود وکلای عضو»، موج داخلی و بینالمللیِ حمایت از نوید افکاری را با عبارت «پرونده مهم و حساس امنیتی و سیاسی» به این قوه یادآوری میکند. یک یادآوری که معنای آن چیزی جز سرقت پرونده زندانی از دست وکیل نیست:
«در این سالها تلاشهای زیادی از سوی قوه قضاییه برای تضعیف کانون وکلا این نهاد مدنی و حرفهیی صورت گرفته و وکلای عضو آن از ورود به بسیاری از پروندههای مهم و حساس امنیتی و سیاسی منع شدهاند» (همان).
مینخسبد خون من در رگ مجنون من
مشاهده میشود که پروندههای تلنبار شده از سریال جنایات ولیفقیه توسط ادوار قضاییهاش، با هر قتل سیاسی و ترور حکومتی، بیشتر سر باز میکند و آگاهی اجتماعی نسبت به آن بدل به موج در موج آگاهیبخش میشود. این موج در چند ماه گذشته با سرعت و شتاب بیشتری به دامن خود رژیم سرریز شده و بازتاب رسانهیی یافته است. اکنون روند دسیسهچینیها برای قتل عجولانهٔ قهرمان ملی نوید افکاری و نفی مراحل و مراسم سنتی رژیم هنگام اعدام، از دایرهٔ مرز و دیار ایران هم گذشته است. خونی شیدای آزادی، سخنگوی مجنونانش شده است. آدرس طنین این سخن را از مادرانی بگیریم که سر بر مزارهای بینام و سنگهای شکسته مینهند و ۴۱سال است که از شیدایان آزادی میشنوند: «مینخسبد خون من در رگ مجنون من».
اکنون خونهای ایرانزمین که خمینی و خامنهای از پیکر آن ریختهاند به هم گره خورده، «موجی در موجی میبندد» و با خون افشاگر و روشنگر نوید افکاری، بدل به چالشهای خوشهیی علیه دیکتاتور میشوند.
مولوی قریب ۸۰۰سال پیش نسبت به حتمیت بیداری و آثار اجتماعی و تاریخیِ خون وجودی آرزومند، در حکایتی تمثیلی، به خونبازی و خونریزیِ متجاوزان به حق حیات و آزادی هشدار داده بود:
«آن که کشتستم پی مادون من
مینداند که نخسبد خون من
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس، چنین ضایع کی است؟
گر چه دیوار افکند سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازهتر
عشق آن زنده گزین کو باقی است
کز شراب جانفزایت ساقی است» ــ (مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۹)
مینداند که نخسبد خون من
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس، چنین ضایع کی است؟»
(مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۹)
***
چالشهای خوشهیی
اگر «چالش افکار عمومی» را به آتشی تشبیه کنیم که در قیام سال۸۸ کبریت زده شد، لهیب این آتش در طی یک دههٔ گذشته، سال به سال بیشتر زبانه کشیده و دامنهٔ اجتماعی گسترده است. اکنون پس از اعدام نوید افکاری، این زبانه بدل به زبانی ملی و عمومی در دادخواهی و حسابرسی از حاکمیتی با صدارت هیأتهای مرگ شده است. پس از اعدام نوید، چالشهای سالیان متمادی بین مردم و حاکمیت، حالت انفجاری یافته و بدل به چالشهای خوشهیی و تکثیرشونده شدهاند.
دامنهٔ گر گرفتن «چالش افکار عمومی» بر سر قتل نوید افکاری، علاوه بر حسابرسی عمومی و اجتماعی، حسابرسی رسانههای حکومتی از قوه قضاییه را هم شدت بخشیده است.
با کمپین بینظیر داخلی و بینالمللی که برای نجات نوید افکاری برگزار شد، قابل پیشبینی بود که قتل عمد و عجولانهٔ نوید افکاری به فرمان و تأیید خامنهای، موج اجتماعی داخلی و بینالمللی ایجاد میکند. حالا ارتعاشات این موج قوی دامن خود نظام را هم گرفته است. رسانههای حکومتی یکی پس از دیگری در معرض این موج قوی اجتماعی واقع شده و لاجرم به بخشی از آن پرداختهاند.
چالش رسانههایی مملو از چرا و چگونه!
یادآوری این نکته ضروری است که تاکنون در زمینهٔ قتلهای سیاسی توسط حکومت، رسانههای رژیم جرأت وارد شدن نداشتند. اما باید متوجه شد که بعد از قیام آبان ۹۸ و روشنگری و پایداری زندانیان سیاسی، چه اتفاق عظیم اجتماعی و مردمی رخ داده است که در هر حکم اعدامی، دستگاه جنایتپیشهٔ قضایی آخوندی علاوه بر مواجه شدن با موج میلیونی اعتراض ایرانیان، با اما و اگر و چرا و چگونهٔ رسانههای حکومتی هم طرف است.
روزنامه اعتماد در شمارهٔ ۲۶شهریور۹۹ با عنوان «دستگاه عدلیه در چالش افکار عمومی»، موج خشم و نفرین ایرانی و جهانی بعلاوهٔ ناباوری اکثریت مردم ایران را از روند پرونده نوید افکاری، به دستگاه قضاییهٔ تحتامر خامنهای گوشزد و یادآوری میکند:
«مسألهٔ اعدام نوید افکاری و حواشی و اظهارنظرهای پیش و پس از آن بهویژه در شبکههای اجتماعی و شبکههای فارسیزبان مجدداً قوه قضاییه را برابر چالش افکار عمومی قرار داد».
این روزنامه بلافاصله از یک هماهنگی بین قوه قضاییه و دستگاه تبلیغاتی بدنام رژیم مثل رادیو و تلویزیون برای امنیتی جلوه دادن هر پروندهیی پرده برمیدارد. در ضمن اعتراف هم میکند که این دستگاههای تبلیغاتی و امنیتی مورد نفرت جامعه هستند و «چالش اصلی» بین مردم و حکومت هم همینجاست:
«تلاش دستگاه عدلیه برای رفع ابهام از این قبیل پروندهها که در بسیاری موارد شائبه سیاسی و تبلیغاتی هم پیدا میکند؛ یا منحصر است به گزارشهای خبری و تصویری که عمدتاً با همکاری صدا و سیما و دستگاههای امنیتی تهیه و عموماً از بخش خبری نه چندان خوشنام «بیستوسی» پخش میشود. چالش اصلی اینجاست که دستگاه قضایی، امنیتی و رسانهیی کشور به هیچ نحوی اعم از اظهارات سخنگویان رسمی یا اقاریر افراد ذینفع یا ذیمدخل نمیتواند اعتماد بخشهایی از جامعه (که گاه کم هم نیستند) را به عادلانه بودن حکم صادره جلب کند».
وکیل و موکل در اردوگاه مرگ
یکی از عوامل مهم و تعیینکننده در جنایی و جناحی و غیرحقوقی بودن قوه قضاییه در حاکمیت ولایت فقیه، فقدان تشکل «کانون وکلا» و نفی حضور و نقش قانونی آن در پروندههای سیاسیِ ۴۱سال گذشته است. در این حاکمیت هرگز وکیل و تشکل وکلا بهعنوان رکن اصلی دادگستری از جانب خمینی و وارثانش بهرسمیت شناخته نشده است. هماکنون هم دهها وکیل رسمی در زندانهای جمهوری اسلامی اسیر هستند که جرمشان دفاع از حقوق زندانی و وفاداری به سوگند شغلیشان است.
بهجاست یادآوری شود که اولین نقض آشکار غیرقانونی و جنایتآمیز خمینی در زمینهٔ نفی کانون وکلا از ساختار دادگستری ایران، در پرونده محمدرضا سعادتی در سال۱۳۵۸ رخ داد. آن موقع که هنوز کانون وکلا منحل نشده بود، وکلای وقت ایران دهها اطلاعیه در ضرورت تشکیل هیأت منصفه و دخالت وکلای مستقل در پرونده سعادتی را صادر کردند. اما شخص خمینی که قوه قضاییه تحتامرش بود، از دخالت کانون وکلا جلوگیری کرد تا پرونده سعادتی را در یک روند غیرقانونی و غیرحقوقی، بدل به اهرمی برای سرکوب قانون و حقوق و بستن زبان و قلم وکلا و مجاهدین کند. خمینی بهجای ورود کانون وکلا در پرونده سعادتی، چماقدار نام و نشاندار همدست کودتاگران علیه مصدق ــ ماشاءالله قصاب ــ را وارد پرونده سعادتی کرد!
نمونهٴ بعدی از قلع و قمع نقش مستقل وکیل در دادگستری ایران، مربوط به پرونده قتلهای زنجیرهیی در اواخر دههٔ ۷۰ است. در این ماجرا هم خامنهای و دستگاه قضایی تحتامرش اجازهٔ ورود هیچ وکیلی را ندادند و پیگیریهای خانوادههای مقتولین هم به جایی نرسید و این پروندهها هنوز باز هستند.
هماکنون هم علاوه بر قدغن بودن وجود تشکل مستقل کانون وکلا، دستگاه قضایی خامنهای لیست وکلای مورد اعتماد خودش را تعیین میکند و زندانی مجبور است به آن تن دهد. در همین مورد هم بارها وکیل زندانی سیاسی، شکار سازمان اطلاعات سپاه و نیروهای امنیتی شده، دستگیر و همبند موکلش میشود!
قضاییهٔ سارق پرونده
با توجه به پیشینهیی که یادآوری شد، اکنون ماجرای فقدان وکیل مستقل در دستگاه قضاییهٔ تحتامر ولیفقیه و قتل سیاسی نوید افکاری توسط جلادان مأمور خامنهای، سر از روزنامهٔ حکومتی درآورده است. این روزنامه برای سرخ کردن صورت قضاییهٔ رژیم از وجود «کانون وکلا» مینویسد؛ در حالی که این همان لیست تعیین شدهٔ حکومتی است که هیچ ربطی به کانون وکلای مستقل ندارد. این روزنامه ضمن اشاره به «تضعیف کانون وکلا از سوی قوه قضاییه» و «منع ورود وکلای عضو»، موج داخلی و بینالمللیِ حمایت از نوید افکاری را با عبارت «پرونده مهم و حساس امنیتی و سیاسی» به این قوه یادآوری میکند. یک یادآوری که معنای آن چیزی جز سرقت پرونده زندانی از دست وکیل نیست:
«در این سالها تلاشهای زیادی از سوی قوه قضاییه برای تضعیف کانون وکلا این نهاد مدنی و حرفهیی صورت گرفته و وکلای عضو آن از ورود به بسیاری از پروندههای مهم و حساس امنیتی و سیاسی منع شدهاند» (همان).
مینخسبد خون من در رگ مجنون من
مشاهده میشود که پروندههای تلنبار شده از سریال جنایات ولیفقیه توسط ادوار قضاییهاش، با هر قتل سیاسی و ترور حکومتی، بیشتر سر باز میکند و آگاهی اجتماعی نسبت به آن بدل به موج در موج آگاهیبخش میشود. این موج در چند ماه گذشته با سرعت و شتاب بیشتری به دامن خود رژیم سرریز شده و بازتاب رسانهیی یافته است. اکنون روند دسیسهچینیها برای قتل عجولانهٔ قهرمان ملی نوید افکاری و نفی مراحل و مراسم سنتی رژیم هنگام اعدام، از دایرهٔ مرز و دیار ایران هم گذشته است. خونی شیدای آزادی، سخنگوی مجنونانش شده است. آدرس طنین این سخن را از مادرانی بگیریم که سر بر مزارهای بینام و سنگهای شکسته مینهند و ۴۱سال است که از شیدایان آزادی میشنوند: «مینخسبد خون من در رگ مجنون من».
اکنون خونهای ایرانزمین که خمینی و خامنهای از پیکر آن ریختهاند به هم گره خورده، «موجی در موجی میبندد» و با خون افشاگر و روشنگر نوید افکاری، بدل به چالشهای خوشهیی علیه دیکتاتور میشوند.
مولوی قریب ۸۰۰سال پیش نسبت به حتمیت بیداری و آثار اجتماعی و تاریخیِ خون وجودی آرزومند، در حکایتی تمثیلی، به خونبازی و خونریزیِ متجاوزان به حق حیات و آزادی هشدار داده بود:
«آن که کشتستم پی مادون من
مینداند که نخسبد خون من
بر من است امروز و فردا بر وی است
خون چون من کس، چنین ضایع کی است؟
گر چه دیوار افکند سایه دراز
باز گردد سوی او آن سایه باز
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
عشق زنده در روان و در بصر
هر دمی باشد ز غنچه تازهتر
عشق آن زنده گزین کو باقی است
کز شراب جانفزایت ساقی است» ــ (مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش ۹)
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company
Comments