سامانه «شاد»! و کودکان پرپر شده!
Oct 17, 2020 ·
8m 10s
Download and listen anywhere
Download your favorite episodes and enjoy them, wherever you are! Sign up or log in now to access offline listening.
Description
نامگذاری سامانهٔ آموزشی اخیراً «اجباری شده»ی حکومت آخوندی به نام «شاد»، خودش از پارادوکسهای عجیب روزگار ماست! تا همین جای کار دست کم دو خبر دردناک و متأثر کننده در پیوند با همین «شاد» داشتهایم که جز سوز جگر برای ایران و ایرانی نداشته است.
پیش از آغاز سال تحصیلی، مانی هاشمی، کودک ۱۴ سالهٔ بسیار مستعد هموطنمان که توانایی خرید گوشی هوشمند برای بهکارگیری سامانهٔ شاد نداشت، در آرزوی ادامهٔ تحصیل خویش ناگزیر به کولبری به همراه مادرش روناک گردید. اما در مواجهه با هجوم اراذل و اوباش پاسدار خامنهای، به دره سقوط کرد!
این خبر هنوز بر دلهایمان سنگینی میکرد که خبر خودکشی دردآور محمد موسوی، کودک۱۱ سالهای از دیر بوشهر، زخمی دیگر بر دلمان نهاد!
در نظام ولایت نامها و کلمات از محتوا کاملاً خالی یا معکوس شدهاند! اکنون «شاد» هم به «سوگ» دانشآموزان ایرانی نشسته است.
«شاد» نقش ایوانی بر خانهٔ از پایبست ویران!
در حالی که همه چیز گواه شرایط رشد خطرناک و پیک جدید بیماری کرونا بود، چپاولگران ولایی نظام که نمیتوانستند از عواید برگزاری کنکور و کلان درآمد آن برای مافیای آموزشی نظام چشم بپوشند، پس از برگزاری کنکور اقدام به ثبت نام و تحویلگیری پول و انواع شهریهها کردند. پس از اینکه خیالشان از بابت «درآمد»ها [بخوانید چاپیدن جیب مردم] راحت شد، اعلام کردند هر کس تمایل ندارد میتواند مدرسه نیاید!
برای آموزش از راه دور هم «اندیشمندان نابغه!» نظام، شبکهٔ آموزشی «شاد» را راه انداختند تا «دانشآموزان عزیز» در سراسر کشور با خیالی آسوده و بدون هراس از گسترش بیماری (!) در منازل گرم و نرم خویش تحصیلاتشان را ادامه دهند.
اما این «نوابغ دهر!» عمداً یا سهواً ً فراموش کردند که اصلاً میلیونها کودک ایرانی پیش از کرونا هم هیچ سقف و دیواری تحت عنوان «مدرسه» نداشتهاند، تبلت و گوشی هوشمند پیشکش! مدرسههای بسیاری از دانشآموزان در مناطق صعبالعبور، جاده که هیچ، حتی راه مالرو هم ندارد؛ چه رسد به شبکهٔ اینترنتی که حتی در کلانشهرها هم نقاط کور و ضعیف دارد!
مرگهایی خشم آور!
سقوط دردناک مانی هاشمی به دره، هنگام هجوم پاسداران خامنهای صورت گرفت و خودکشی محمد در فشار فقر و ناامیدی، اما نگاهی به این نامهای تداعی کنندهٔ رنج و درد و خشم بیندازید:
فروردین۹۹: زینب ۱۱ساله هلیلان ایلام
خرداد ۹۹: آرمین ۱۱ساله جعفرآباد کرمانشاه
شهریور ۹۹: نگین ۱۹ساله در تالش / روژان ۱۴ساله سنندج / دختری ۱۷ساله در آبادان
مهر ۹۹: عسل ۱۶ساله در رباط کریم / زهرا ۱۶ساله در کنگان بوشهر / مرتضی ۱۰ساله در ایلام / مبینا ۱۱ساله در تهران
این نامها هر کدام کودک یا نوجوانی شاداب و پر انرژی و پر امید بودهاند که در ابتدای شکوفایی عمرشان، از فرط ناامیدی دست به خودکشی زدهاند!
به خوبی روشن است که این تمام آمار نیست و تنها گوشههایی از عمق فاجعهیی است که در سایهسار حکومت جهل و جنایت آخوندی در ایران بهوقوع میپیوندد؛ اما با همین تعداد هم در کجای جهان میتوان چنین فاجعهیی را سراغ گرفت؟!
خامنهای و گلهٔ کفتار سپاه پاسداراناش کدام ارزش و حرمت و کدام کرامت انسانی را برای ایران و ایرانی، پایمال و لگدکوب نشده باقی گذاشتهاند؟!
نسلی که در آغاز شکفتناش درگیر «خودکشی» بهخاطر یک دست لباس و نان شب و یک گوشی برای ادامهٔ تحصیل است، چه آیندهای را پیش روی خود میبیند؟!
یک مثال؛ سه مقایسه و نتیجهٔ ناگزیر
چند روز پیش در شبکههای اجتماعی پاسخ یک مربی مشهور فوتبال آلمانی در انگلستان به نامهٔ یک کودک ۱۱ساله انگلیسی توجهات بسیاری را به خود جلب کرد. نوجوان انگلیسی «لوئیس بالف» برای ورود به دبیرستان «مضطرب» بود و این را با «یورگن کلوپ» طی نامهیی مطرح کرد. پاسخ رسمی مربی مشهور، دعوت به آرامش بود و اعتماد بهنفس و البته تلاش برای ساختن آیندهای درخشان...
اما واقعیت تلخ و دردناک در ایران آخوندزده این است که همهٔ زمینهها نابود گشته و کورسوی امیدی برای پیر و جوان ایرانی باقی نیست. اغلب تلاشهای شخصی در این شورهزار سوخته و به یغما رفته، تبدیل به چیزی از نوع همان کولبری «مانی هاشمی» و مادرش «روناک» میگردد!
در آن سوی جبههٔ مقابل مردم اما، خامنهای و مزدوران حکومتی، از این مشکلات ندارند! برجستهترین مثال را میتوان در خانوادهٔ ولایتمدار «غلامعلی حداد عادل» یافت. این جماعت دیگر نیازی به «فرستادن» فرزندشان به مدرسه و دبیرستان ندارند؛ بلکه برای فرزند دلبندشان مدرسه «تاسیس» میکنند!
ناگفته روشن است که نظام آخوندی مطلقاً هیچگونه ارزش و جایگاهی برای مردم ایران قائل نیست. در خیالات و اوهام خویش نیز، آیندهٔ مملکت را به دست فرزندان خودشان خواهند سپرد. هم از این روست که دغدغهای برای تحصیل و زندگی و معاش «فرزندان مردم» ندارند!
بنابراین، تنها راهی که پیش روی مردم ایران برای رسیدن به چشماندازی روشن قرار دارد، از یک تغییر بنیادین در نظام حکومتی میگذرد. پیشنیاز هر امیدی به اصلاح، همین تغییر بنیادین است. امری که مردم ایران بهخوبی آن را دریافتهاند. زیرا خامنهای و مهرههای حکومت ننگیناش هم نشان دادهاند که توان و ارادهای برای بهبود اوضاع مردم ندارند. حرص قدرت و طمع چپاول تنها راهنمای اعمال این قماش است.
در سوی مقابل ولی، مردم، جوانان شورشی و مقاومت پیشتاز آنها هم «توان» و هم «اراده»ی این را دارند که سلطنت مطلقهٔ فقیه را مانند سلطنت دیکتاتوری شاه، به ته دره تاریخیاش سرازیر کنند.
پیش از آغاز سال تحصیلی، مانی هاشمی، کودک ۱۴ سالهٔ بسیار مستعد هموطنمان که توانایی خرید گوشی هوشمند برای بهکارگیری سامانهٔ شاد نداشت، در آرزوی ادامهٔ تحصیل خویش ناگزیر به کولبری به همراه مادرش روناک گردید. اما در مواجهه با هجوم اراذل و اوباش پاسدار خامنهای، به دره سقوط کرد!
این خبر هنوز بر دلهایمان سنگینی میکرد که خبر خودکشی دردآور محمد موسوی، کودک۱۱ سالهای از دیر بوشهر، زخمی دیگر بر دلمان نهاد!
در نظام ولایت نامها و کلمات از محتوا کاملاً خالی یا معکوس شدهاند! اکنون «شاد» هم به «سوگ» دانشآموزان ایرانی نشسته است.
«شاد» نقش ایوانی بر خانهٔ از پایبست ویران!
در حالی که همه چیز گواه شرایط رشد خطرناک و پیک جدید بیماری کرونا بود، چپاولگران ولایی نظام که نمیتوانستند از عواید برگزاری کنکور و کلان درآمد آن برای مافیای آموزشی نظام چشم بپوشند، پس از برگزاری کنکور اقدام به ثبت نام و تحویلگیری پول و انواع شهریهها کردند. پس از اینکه خیالشان از بابت «درآمد»ها [بخوانید چاپیدن جیب مردم] راحت شد، اعلام کردند هر کس تمایل ندارد میتواند مدرسه نیاید!
برای آموزش از راه دور هم «اندیشمندان نابغه!» نظام، شبکهٔ آموزشی «شاد» را راه انداختند تا «دانشآموزان عزیز» در سراسر کشور با خیالی آسوده و بدون هراس از گسترش بیماری (!) در منازل گرم و نرم خویش تحصیلاتشان را ادامه دهند.
اما این «نوابغ دهر!» عمداً یا سهواً ً فراموش کردند که اصلاً میلیونها کودک ایرانی پیش از کرونا هم هیچ سقف و دیواری تحت عنوان «مدرسه» نداشتهاند، تبلت و گوشی هوشمند پیشکش! مدرسههای بسیاری از دانشآموزان در مناطق صعبالعبور، جاده که هیچ، حتی راه مالرو هم ندارد؛ چه رسد به شبکهٔ اینترنتی که حتی در کلانشهرها هم نقاط کور و ضعیف دارد!
مرگهایی خشم آور!
سقوط دردناک مانی هاشمی به دره، هنگام هجوم پاسداران خامنهای صورت گرفت و خودکشی محمد در فشار فقر و ناامیدی، اما نگاهی به این نامهای تداعی کنندهٔ رنج و درد و خشم بیندازید:
فروردین۹۹: زینب ۱۱ساله هلیلان ایلام
خرداد ۹۹: آرمین ۱۱ساله جعفرآباد کرمانشاه
شهریور ۹۹: نگین ۱۹ساله در تالش / روژان ۱۴ساله سنندج / دختری ۱۷ساله در آبادان
مهر ۹۹: عسل ۱۶ساله در رباط کریم / زهرا ۱۶ساله در کنگان بوشهر / مرتضی ۱۰ساله در ایلام / مبینا ۱۱ساله در تهران
این نامها هر کدام کودک یا نوجوانی شاداب و پر انرژی و پر امید بودهاند که در ابتدای شکوفایی عمرشان، از فرط ناامیدی دست به خودکشی زدهاند!
به خوبی روشن است که این تمام آمار نیست و تنها گوشههایی از عمق فاجعهیی است که در سایهسار حکومت جهل و جنایت آخوندی در ایران بهوقوع میپیوندد؛ اما با همین تعداد هم در کجای جهان میتوان چنین فاجعهیی را سراغ گرفت؟!
خامنهای و گلهٔ کفتار سپاه پاسداراناش کدام ارزش و حرمت و کدام کرامت انسانی را برای ایران و ایرانی، پایمال و لگدکوب نشده باقی گذاشتهاند؟!
نسلی که در آغاز شکفتناش درگیر «خودکشی» بهخاطر یک دست لباس و نان شب و یک گوشی برای ادامهٔ تحصیل است، چه آیندهای را پیش روی خود میبیند؟!
یک مثال؛ سه مقایسه و نتیجهٔ ناگزیر
چند روز پیش در شبکههای اجتماعی پاسخ یک مربی مشهور فوتبال آلمانی در انگلستان به نامهٔ یک کودک ۱۱ساله انگلیسی توجهات بسیاری را به خود جلب کرد. نوجوان انگلیسی «لوئیس بالف» برای ورود به دبیرستان «مضطرب» بود و این را با «یورگن کلوپ» طی نامهیی مطرح کرد. پاسخ رسمی مربی مشهور، دعوت به آرامش بود و اعتماد بهنفس و البته تلاش برای ساختن آیندهای درخشان...
اما واقعیت تلخ و دردناک در ایران آخوندزده این است که همهٔ زمینهها نابود گشته و کورسوی امیدی برای پیر و جوان ایرانی باقی نیست. اغلب تلاشهای شخصی در این شورهزار سوخته و به یغما رفته، تبدیل به چیزی از نوع همان کولبری «مانی هاشمی» و مادرش «روناک» میگردد!
در آن سوی جبههٔ مقابل مردم اما، خامنهای و مزدوران حکومتی، از این مشکلات ندارند! برجستهترین مثال را میتوان در خانوادهٔ ولایتمدار «غلامعلی حداد عادل» یافت. این جماعت دیگر نیازی به «فرستادن» فرزندشان به مدرسه و دبیرستان ندارند؛ بلکه برای فرزند دلبندشان مدرسه «تاسیس» میکنند!
ناگفته روشن است که نظام آخوندی مطلقاً هیچگونه ارزش و جایگاهی برای مردم ایران قائل نیست. در خیالات و اوهام خویش نیز، آیندهٔ مملکت را به دست فرزندان خودشان خواهند سپرد. هم از این روست که دغدغهای برای تحصیل و زندگی و معاش «فرزندان مردم» ندارند!
بنابراین، تنها راهی که پیش روی مردم ایران برای رسیدن به چشماندازی روشن قرار دارد، از یک تغییر بنیادین در نظام حکومتی میگذرد. پیشنیاز هر امیدی به اصلاح، همین تغییر بنیادین است. امری که مردم ایران بهخوبی آن را دریافتهاند. زیرا خامنهای و مهرههای حکومت ننگیناش هم نشان دادهاند که توان و ارادهای برای بهبود اوضاع مردم ندارند. حرص قدرت و طمع چپاول تنها راهنمای اعمال این قماش است.
در سوی مقابل ولی، مردم، جوانان شورشی و مقاومت پیشتاز آنها هم «توان» و هم «اراده»ی این را دارند که سلطنت مطلقهٔ فقیه را مانند سلطنت دیکتاتوری شاه، به ته دره تاریخیاش سرازیر کنند.
Information
Author | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Organization | Radio Mojahed - رادیو مجاهد |
Website | - |
Tags |
Copyright 2024 - Spreaker Inc. an iHeartMedia Company
Comments